طوبی آزموده (۱۳۱۵-۱۲۵۷) بنیانگذار مدرسهی ابتدایی «ناموس» و از پیشگامان آموزشِ دختران در ایران بود که تمام سالهای جوانی خود را صرف مبارزه در راهِ یک ایده کرد: «دختران هم باید درس بخوانند».
نام طوبی آزموده ۸۵ سال پس از درگذشتِ او همچنان برای فعالان و دلمشغولانِ حوزهی آموزش نامی آشنا و احترامبرانگیز است؛ نه فقط به خاطر باورِ استوارش به ضرورتِ آموزش زنان و دختران، بلکه شاید بیشتر به خاطر شیوههایی که برای پیگیری این مطالبه و سامان دادن به اهداف آموزشی خود ابداع کرد.
آنچه او به عنوان یکی از اولین معلمان زن ایرانی از خود به جا گذاشت بسی فراتر از یک مدرسهی ابتدایی، یک دبیرستان دخترانه و جمعیتی از دختران و زنانِ باسواد بود. طوبی آزموده الگوی روشنی از یک معلم ترویجگر بود که فراتر از زمان و مکانی که در آن قرار داشت فکر میکرد و از بسیاری از راه و روشهای ترویجگرانه برای رسیدن به اهدافِ توسعهمحور و برابریخواهانهی آموزشی استفاده میکرد.
نه به وضعِ موجود
این طور که در کتاب نهضت نسوان شرق آمده است زنان در تمام طول دوران قاجار و سالهای پیش از مشروطه چنان فرودستتر از مردان بودند که حتی اگر میخواستند برای کاری از این سوی خیابان به آن سو بروند باید از پاسبان اجازه میگرفتند و با نظارتِ او بهسرعت از خیابان رد میشدند.*
امکان تحصیل برای زنان بسیار محدود بود. بعضی منابع میزان باسوادی زنان تا سال ۱۳۰۴ را تنها ۳درصد ارزیابی کردهاند.
زنان تقریبا تمام عمر خود را در اندرونیها میگذراندند و شایسته نبود دختران که همه در سن کودکی به خانهی شوهر فرستاده میشدند، جز آداب شوهرداری و فرزندپروری و کدبانوگری چیزی بیاموزند. در چنین فضای بهشدت سنتی و مذهبی، طوبی بخت این را داشت که در سال۱۲۵۷ قمری در خانوادهای به دنیا بیاید که سوادآموزی برای «مخدرات» را دستکم در چهاردیواریِ محدود و بستهی خانه ممکن بدانند.
میرزا حسن خان آزموده، سرتیپِ ارتش، خودْ باسواد بود و به دخترش طوبی هم فرصت داد تا سن ۱۴ سالگی در محدودهی خانه و با معلمِ سرخانه زبان و ادبیات فارسی و فرانسه و عربی بیاموزد. با این حال زمانهای بود که حتی پدران باسواد هم شوهر دادنِ دختران ۱۴سالهی خود را مهمتر از ادامهی تحصیلات آنها میدانستند. طوبی در ۱۴سالگی به عقد یکی از همقطاران نظامی پدرش درآمد. عقدی که او پیش از آن که پا به سی سالگی بگذارد آن را بر هم زد و بر خلاف عرف و سنت و ارزشهای روزگارِ خود با طلاق به پایانش رساند.
مشاهدهی حال، مطالعهی گذشته
اما طوبی در این سالها بیکار ننشسته بود. او مشاهدهگری فعال و کنجکاو بود و وضعیت جامعه و بیش از همه زنان و محرومیت آنها از آموزش و در نتیجه رشد و توسعهی فردی را بهدقت مشاهده میکرد. طوبی آزموده به شیوهی یک ترویجگرِ در گام اول، موقعیت خود را از نظارهگرِ منفعل به مشاهدهگرِ فعال ارتقا میداد. او میخواست نقشی فراتر و مؤثرتر از تماشاگر ناراضی – چنان که اغلب زنان بودند – به عهده بگیرد.
هدفْ روشن بود؛ او میخواست زنان هم آموزش ببینید و دختران هم به مدرسه بروند. پیش از او دستکم دو زن ایرانی دیگر چنین رویای جسورانهای را در سر پرورده و حتی آن را به حقیقت رسانده بودند.
اولی طوبی رشدیه و دومی بیبیخانم استرآبادی، هر دو پیشرو و مطالبهگر و هر دو صاحب رویایی تحققیافته که پیش چشمشان پرپر شد.
طوبی رشدیه بر اساس آنچه در کتاب سوانح عمر نوشتهی شمسالدین رشدیه آمده در سال ۱۲۸۲ خورشیدی گوشهای مجزا از خانهی شخصی خود را به دبستانی دخترانه تغییر کاربری داد و شروع کرد به آموزش ۱۷ دختری که مشتاقانه برای آموختن ثبت نام کرده بودند. عمرِ مدرسهی دخترانهی خانم رشدیه اما به یک هفته هم نرسید و تابلوی آن تنها چهار روز پس از آغاز فعالیتاش با حملهی همراه با ناسزا و تهدیدِ فراشان دولتی پایین کشیده شد و تمام.
سه سال بعد در ۱۲۸۵خورشیدی بیبیخانم استرآبادی – زنی که او را با مقالات جنجالیاش در روزنامهی حبلالمتین و کتاب مشهور معایبالرجال میشناسیم- مدرسهی دوشیزگان را برای آموزش دختران راه انداخت. اما مدرسهای که اغلب آن را به عنوان اولین مدرسهی دخترانهی ایران میشناسند موجی از خشم و نفرت از همه سو و بیش از همه از سوی اهل منبر و مراجع مذهبی برانگیخت. مذهبیها حکم تکفیر خانم استرآبادی را گرفتند و شگفت آن که حتی برخی از مردانِ مشروطهخواه و پیشگامِ آزادی با تمسخرِ آموزش دختران در مدرسهی دوشیزگان چند گام هم فراتر رفتند و دستاندرکاران مدرسه و دانشآموزانش را «فاحشه» خواندند. در نهایت مدرسهی دوشیزگان به آتش کشیده شد و اگرچه با شکایت و پیگیری بیبی خانم پس از دوران موسوم به استبداد صغیر بار دیگر با ظرفیتی بسیار محدود کار خود را از سر گرفت اما خاطرهای تلخ از رویای برابری جنسیتی در آموزش را پشت سر خود به جا گذاشت.
خاطرهای که حالا چراغِ راهِ طوبی آزمودهی ۲۹ ساله بود که پس از سالها مشاهدهی فعال و مطالعهی کنجکاوانه، همت بلند داشته بود تا مدرسهای دخترانه در تهران بنا کند؛ در تهرانِ سال ۱۲۸۶ که تنها یک سال پیش از آن شاهد به آتش کشیده شدنِ تنها مدرسهی دخترانه در سراسر کشور بود.
تأسیس دبستان ناموس
یک معلم ترویجگر از الگوی راهپیمایی طولانی یا حرکت گام به گام و نقشه به دست پیروی میکند. البته که مسیر تغییر اغلب پر فراز و نشیب و گاه حتی غیرقابل پیشبینی است اما ترسیم نقشهی راهی پویا و سیال کمک میکند تا موانع و چوبهای لای چرخ را بهتر بشناسیم و دقیقتر در نظر آوریم.
طوبی آزموده – بی آن که با اصول امروزی ترویجگری آشنا باشد- چنین کرد. مطالعهی شکستهای گذشته به او نشان داد که نقطههای حساس کجاست و چهگونه میتواند موافقت و همراهیِ بیشتری را جلب کند. او همچنین میدان کار خود را هم که جامعهی مذهبی و سنتی و بسته و مردسالارِ ایرانِ عصر قاجار بود بهخوبی سنجید و مطالعه کرد. این جامعه قرار نبود به آموزش زنان روی خوش نشان دهد اما طوبی آزموده مثل هر معلم ترویجگر دیگری نمیخواست تنها روی آن چه میدید تمرکز کند؛ تمرکزش روی چیزی بود که میخواست ببیند. او بر آن بود که وضعیت موجود را به وضعیت مطلوب ارتقا دهد.
به این ترتیب با امید و آمادگی در سال ۱۲۸۶ مدرسهی ناموس را برای دختران ایران بنیان نهاد.
مهارتِ جلب همراهی
جامعهی سنتی مردسالار، مراجع مذهبی و مقامهای حکومتی، مردان خانوادهها و حتی بسیاری از زنان و مادرانْ درس خواندنِ دختران را نه تنها ضروری نمیدانستند که آن را با عباراتی مثل «عیب»، «منافی عفت» و «مفسده» توصیف میکردند. همین جامعه یک سال پیش مدرسهی دوشیزگان را به آتش کشیده بود و روحانیوناش بالای منبر رفته بودند که: «بر این مملکت باید گریست که در آن مدرسهی دوشیزگان باز باشد»!
همهی اینها اما طوبی آزموده را از میدان به در نکرد. برعکس او خود را به میانهی میدان کشاند چرا که میدانست تغییر یک شبه رخ نمیدهد و بدون مشارکت و ترویجگری هم ممکن نیست. او با تکیه بر تجربهی ترویجگرانِ آموزشیِ پیش از خود، درکِ میزان نفوذ و اثرگذاریِ ذینفعان و همچنین پیشبینیِ مخاطراتِ احتمالی کوشید تا مشارکت مخالفانِآموزش دختران را هم جلب کند و به شیوهای پیش برود که جامعهی مذهبی و سنتی هم کار او را به رسمیت بشناسند. او با همین هدف، آموزشهای مذهبی را در برنامهی درسی دختران مدرسهاش گنجاند و آموزشهای دینی، قرائت قرآن و فرایض شرعیه را حتی در نظامنامهی مدرسهی ناموس هم پیشبینی کرد.
او با درک درست و عمیقی که از جامعهی آن زمان ایران – به مثابه میدانِ کار خود- داشت، حتی با به میان کشیدنِ پای آن دسته از روایات، آیات و احادیث اسلامی که بر اهمیت دانشاندوزی و مقام ارجمندِ علم تأکید میکنند سعی میکرد نگاهِ منفیِ بخش سنتی، خشکهمقدس و بدبینِ جامعه به آموزش دختران را تعدیل کند؛ شیوهای که در ترویجگری آمورزشی با عنوانِ پیامسازی شناخته میشود.
طوبی آزموده خود آموزشِ دختران را به عهده گرفت و شروع به تدریسِ کتابهای آموزشیِ حسن رشدیه -از پیشگامان آموزش و بنیانگذارِ مدارسِ جدید در ایران- کرد و با به کار بستنِ مهارت خود در شبکهسازی و استفاده از روابطش با خانوادهی رشدیه از دخترانِ تحصیلکردهی این خانواده هم برای تدریس در مدرسهاش کمک گرفت.
با همهی این تدابیر و چارهاندیشیها بود که این بار مدرسهی دخترانه نه به آتش کشیده و نه تعطیل شد بلکه موفق شد کم کم دختران دانشآموز بیشتری را بپذیرد و پس از ۸ سال کار مستمر، ساختمان بزرگتر و مناسبتری برای مدرسهی دخترانه تدارک ببیند؛ آن هم در جامعهای که به گفتهی بدرالملوک بامداد در کتاب زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا انقلاب سفید «هیچ کس حاضر نبود خانهی خود را به مدرسه که آن را جایگاه فساد میدانستند اجاره بدهد». مدرسهی ناموس تا سی سال پس از آن به کار خود ادامه داد و هزاران دختر ایرانی در آن خواندن و نوشتن و سواد آموختند.
طبق نقشه: گام بعدی و بلندتر
طوبی آزموده چشمبهراهِ فردایی بهتر و جامعهای برابرتر ننشست. او برای فردای بهتر و جامعهی برابرتر نیازسنجی، هدفگذاری، برنامهریزی و تلاش و ترویجگری کرد. او پیوسته و امیدوار حرکت میکرد. او توانست بهتدریج بر تعداد مدارس دخترانه بیافزاید و مدارس دیگری هم برای آموزش و تربیت دختران تحصیلکرده و متجدد راهاندازی کند.
سالها طول کشید تا رفت و آمد دخترانِ دانشآموز در کوچه و خیابان کمی عادی و پذیرفته و به بخشی از جریانِ روزانهی زندگی شهری بدل شود. حالا زمان آن رسیده بود که مدیر و مؤسسِ مدرسهی ناموس نگاهی به نقشهی راه بیاندازد و گام بعدی و بلندترش را بردارد و آموزشِ دختران را به سطح دبیرستان ارتقا دهد.
طوبی آزموده دبیرستان دخترانهاش را هم بنیان نهاد و موفق شد دختران دانشآموز را با مدرک دیپلم فارغالتحصیل کند. این طور که آمار نشریهی شکوفه، به سردبیری مریم عمیدی سمنانی و از قدیمیترین نشریات زنان در ایران نشان میدهد مدرسهی ناموس در مجموع ۱۸۵ دانشآموز دختر داشت و ۵۰ دانشآموز در این میان بدون پرداخت شهریه تحصیل میکردند. بر اساس همین آمار ۱۲ دانشآموزِ دخترِ مدرسهی ناموس هم کمکهزینهی تحصیلی دریافت میکردند.
ترویجگری آموزشی به مثابه مهندسی و پُلسازی
زنان و دختران ایرانی امروز بیش از نیمی از ظرفیت دانشگاههای کشور را از آنِ خود کردهاند. شاید تصورش دشوار باشد که همین زنان اگر کمابیش ۱۰۰ سال پیش میخواستند به مدرسه بروند و الفبا بیاموزند با فتوای روحانیون تندرویی مانند شیخ فضلالله نوری روبهرو میشدند که «تأسیس مدارس دخترانْ مخالف شرع اسلام است» و این چنین راهْ بر آنها سد میشد. اما امید و خستگیناپذیریِ معلمانِ ترویجگر و پیشگامی چون بیبی خانم استرآبادی و طوبی آزموده راههای بسته را گشود و افقهای تازهای در برابر دخترانِ مشتاق علم و آموزش گسترد.
در مسیر طولانی و طوفانیِ این رودِ خروشان، این معلمانی مثل طوبی آزموده بودند که مثل یک مهندسِ ناظر مسیرِ رود را پیشبینی و با دقت و شکیبایی و سرسختی روی آن پلهایی برای عبور بنا کردند.
طوبی آزموده در سال ۱۳۱۵در آستانهی ۶۰ سالگی و در تهران درگذشت. مدرسهی ناموس و همهی مدرسههای دخترانهی دیگر پس از او کارشان را ادامه دادند. طوبی در نهایت با تلاش و ترویجگری در طول سالها در شهری به خواب ابدی فرو رفت که پیش از تولد او هیچ مدرسهای برای دختران نداشت اما در هنگام مرگاش، دختران دانشآموز بسیاری در چندین مدرسهی آن درس میخواندند و به سوی آیندهای بهتر قد میکشیدند.