اِبینزِر نورمَن، ترویج‌گر امید و آموزش در ساحل غربی آفریقا

اِبینزِر نورمَن (Ebenezer Norman)، مرد ۴۰ ساله‌ای اهل لیبریا، هر جا که می‌رسد از قصه‌ی کودکان لیبریایی می‌گوید، از لبخند امیدبخش و چشم‌های درخشان کودکان و نوجوانان روستای مِـه‌مِـه که به تازگی صاحب مدرسه شده‌اند و بناست روزهایی روشن‌تر را به شهر کوچک و ای‌بسا به کشورشان هدیه کنند.

او در سال ۱۹۸۱ در شهر ساحلی مونروویا، پایتخت کشور لیبریا به دنیا آمد و در نوجوانی، در حالی که کشورش درگیر جنگ‌های داخلی بود برای ادامه‌ی تحصیل به آمریکا رفت. او با اندوهِ مصیبت‌های بی‌پایان لیبریا در دل و با این سؤال در ذهن که چرا به جای کشوری جنگ‌زده و توسعه‌نیافته در آفریقا، در یک سرزمین پیشرفته به دنیا نیامدم؟ در رشته‌ی توسعه درس خواند و سال ۲۰۱۰، درست هفت سال پس از پایان یافتن جنگ‌های داخلی به کشورش برگشت. او در گفت‌وگویی با گروهی از دانشجویان می‌گوید: «از کودکی از خودم می‌پرسیدم چرا من سیاه‌پوست به دنیا آمدم؟ اصلا چرا در لیبریا به دنیا آمدم و نه در یک کشور پیشرفته؟ جوابی که در کودکی به این سؤال می‌دادم این بود که حتما در زندگی قبلی‌ام آدم بدی بودم و حالا به کیفر آن گناهان باید یک سیاه‌پوست در لیبریا باشم. جواب قانع‌کننده‌ای نبود. چیزی که کمکم کرد جواب قانع‌کننده‌ای پیدا کنم خواندن بود. بیشتر وقتم را در کتابخانه‌ی مدرسه می‌گذراندم و جواب سؤالم را لابه‌لای کتاب‌ها می‌جستم. وقتی با قصه‌ی زندگی کسانی مثل گاندی، سوزان آنتونی و نلسون ماندلا آشنا شدم به این نتیجه رسیدم که هرکس برای انجام کاری به دنیا آمده و باید معنی زندگی‌اش را خودش تعریف کند و بسازد. من اگر جای دیگری در جهان به دنیا آمده بودم، انسانی که اکنون هستم، نبودم و کارهایی هم که تا حالا کرده‌ام، نمی‌کردم.»

لیبریا کجاست؟

پیش از وارد شدن به داستان زندگی آقای نورمن، ترویج‌گر لیبریایی، کمی با زادگاه او آشنا شویم؛ کشوری که علی‌رغم برخورداری از منابع غنی آب، خاک حاصل‌خیز، طبیعت زیبا و منابع کانی و طبیعی ارزشمند یکی از توسعه‌نیافته‌ترین کشورهای دنیاست، سال‌ها جنگ داخلی اقتصاد آن را از کار انداخته و زیرساخت‌های لازم برای توسعه را به‌کل از میان برده است.

این کشور که از غرب به اقیانوس اطلس پیوند می‌خورد و از سه جهت دیگر همسایه‌ی سیرالئون، گینه و ساحل عاج است، در سال ۱۸۴۷ میلادی بنا نهاده شد و اولین جمهوری مستقل در قاره‌ی آفریقاست. در جریان جنگ‌ها داخلی آمریکا در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم، گروه‌های بزرگی از آفریقایی‌تبارهایی که از بردگی آزاد شده یا به عنوان رنگین‌پوستانی رها از بند بردگی به دنیا آمده بودند، به محل کنونی کشور لیبریا مهاجرت کردند تا سرزمینی از آن خود بنا کنند. البته آنها نخستین صاحبان لیبریا نبودند. پیش از آنها چندین قبیله‌ی بومی در این سرزمین سکونت داشتند و مواجهه‌ی تازه‌واردها با آنها اصلا دوستانه نبود. بومیان لیبریا تا سال ۱۹۰۴ به عنوان شهروندان این کشور به شمار نمی‌آمدند و سند رسمی هویتی برای آنها صادر نمی‌شد. این مواجهه‌ی خصمانه در نهایت به تعارضی واقعی در این کشور بدل شد و لیبریا را از سال ۱۹۹۰ وارد جنگ‌های داخلی پی‌در‌پی و طولانی کرد. البته خشونت و بی‌ثباتی سیاسی در لیبریا از ده سال قبل از آن، با کودتا علیه حکومت منتخب آغاز شده بود، با پنج سال حکومت نظامیان و بعد، پنج سال حکومت حزب ملی-دموکراتیک این کشور ادامه یافته بود، و در نهایت در سال ۱۹۹۰ به دو جنگ داخلی انجامید.

جنگ داخلی در سال ۲۰۰۳ پایان یافت. این جنگ ۱۳ ساله، ۲۰۵ هزار کشته -حدود ۸ درصد از جمعیت پنج میلیونی این کشور- بر جای گذاشت و باعث فروپاشی حدود ۹۰ درصد اقتصاد کشور شد. توافق‌نامه‌ی صلح که در سال ۲۰۰۳ میان طرف‌های درگیر امضا شد، انتخابات سال ۲۰۰۵ را به دنبال داشت و طی آن برای نخستین بار در قاره‌ی آفریقا یک زن به قدرت رسید: الن جانسون سیرلیف (Ellen Johnson Sirleaf). البته درگیری‌های خشونت‌بار در این کشور به‌کل متوقف نشد و در سال‌های ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۶ همزمان با همه‌گیری ابولا در قاره‌ی آفریقا بخش قابل توجهی از زیرساخت‌های کشور از بین رفت. طبق آمارهای رسمی، در پایان سال ۲۰۱۵ نزدیک به ۸۳ درصد جمعیت زیر خط فقر زندگی می‌کردند.

در سال ۲۰۱۰، درست همان سال که آقای نورمن برای پیاده کردن برنامه‌های توسعه‌محور خود به لیبریا بازگشت، نرخ باسوادی در این کشور حدود ۶۱ درصد بود؛ ۶۵ درصد برای مردان و ۵۷ درصد برای زنان. 

سفر به لیبریا؛ تولد امید

اِبینزِر نورمَن، پس از مهاجرت به آمریکا در نخستین سفر به لیبریا هنوز دانشجو بود و با هدف تلاش‌های بشردوستانه به زادگاهش بازگشته بود، اما آن‌چه می‌دید فراتر از تصوراتش بود. او در در یک مصاحبه رادیویی می‌گوید: «اوضاع خیلی بد بود، خیلی بدتر از آنچه که فکر می‌کردم. تمام زیرساخت‌ها از بین رفته بود. مهم‌تر از آن همه ناامید بودند. قلبم از دیدن کودکان و زنان ناامید شکست. چنان در فقر غوطه‌ور بودند که به تنها چیزی که فکر نمی‌کردند آموزش بود.»

توسعه‌ی درون‌زا با استفاده از ابزار آموزش در همان سفر به ذهن این ترویج‌گر جوان رسید: «فکر کردم برای زنده کردن امید در دل فقیرترین کودکان جهان باید آنها را توانمند کرد، پس ایده‌ی ساختن و راه‌اندازی مدرسه همان‌جا در ذهنم کلید خورد.»

آقای نورمن بعد از بازگشت به آمریکا یک مؤسسه‌ی ناسودبر راه انداخت و همزمان با ادامه‌ی تحصیل در دانشگاه دو کار نیمه‌وقت در شرکت‌های Dishnetwork  و Comcast Cable  پیدا کرد تا بتواند هزینه‌های مؤسسه و مهم‌تر از آن هزینه‌های لازم برای برداشتن اولین قدم‌ها در ساخت مدرسه را تأمین کند. 

امید؛ کلید رهایی 

اِبینزِر نورمَن نام مؤسسه‌اش را گذاشت: A New Dimension of Hope (پرتوی جدید امید). او در همه‌ی سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایش به ضرورت امید برای تغییر و بهبود اجتماعی اشاره می‌کند. او می‌گوید: «ما بدون امید نابود می‌شویم.» البته آقای نورمن صرفا به امید بسنده نمی‌کند. از نظر او ماهیتِ تغییر ترکیبی است از  امید، پشتکار و همکاری. به عقیده‌ی او انتخاب نخستین رییس جمهور زن در کل قاره‌ی آفریقا توسط مردم لیبریا شاهدی است بر این‌که پیشرفت و حرکت به سوی ایده‌آل‌ها، حتی وقتی بهبود وضعیت بسیار بعید و دور از دسترس است، هم ممکن است و هرگز نباید امید را از دست داد.

امیدِ آراسته به پشتکار و منطبق با واقعیت سبب شد وقتی مدرسه‌ی کوچکی که در لیبریا ساخته بود، بر اثر شیوع ابولا و درگیری با دولت مرکزی بر سر مالکیت زمینِ مدرسه به‌کل از بین رفت، با فکر ساختن مدرسه‌ای بهتر با امکانات بیشتر و برنامه‌های درسی دقیق‌تر قدم بردارد. با پایان بحران ابولا در لیبریا، مدرسه‌ی او به ساختمانی متروکه و فرسوده بدل شده بود، اما نورمن و همراهانی که در نخستین سال‌های فعالیت مؤسسه‌ی NDHope یاری‌اش می‌کردند، با بهره‌گیری از موج خبری ایجاد شده در پی شیوع ابولا، توانستند توجه بیشتری به مسأله‌ی آموزش روستایی جلب کنند، پشتیبان‌های مالی بیشتری جذب کنند و مدرسه‌ای بزرگ‌تر با امکانات بیشتر بسازند.

امید؛ سرآغاز مسیری طولانی 

آقای نورمن، فراتر از دوگانه‌ی شکست-پیروزی، می‌دانست که کار اصلی با راه‌اندازی مدرسه تازه شروع شده و چهار سال تلاش و صبر که حالا به ثمر نشسته آغاز یک راه بلند است؛ نگه داشتن بچه‌ها در مدرسه و استمرار مسیر آموزش. او می‌گوید: «این مدرسه، تنها مدرسه در سراسر منطقه بود که دانش‌آموزان برای تحصیل در آن مجبور به پرداخت پول نبودند. مدرسه برای ۹۰ نفر ساخته شده بود و در نهایت توانستیم گنجایش آن را به ۱۰۰ نفر برسانیم.» این یعنی همچنان گروهی از بچه‌های منطقه خارج از گردونه‌ی آموزش می‌ماندند و این برای نورمن شروع مرحله‌ای جدید برای گسترش مدرسه بود. 

او در زمستان سال ۲۰۲۰ با انتشار ویدیویی از کودکان در حیاط مدرسه در اینستاگرام نوشت: «هدف من کمک به تسکین فقر در مناطق روستایی لیبریا از طریق ترویج آموزش است. آموزش برای من یک ابزار است و حالا برای دومین سال پیاپی مدرسه را بازگشایی می‌کنیم. امسال با ۶۰۰ دانش‌آموز. ما با کلی مانع روبه‌رو بودیم، از جمله کووید-۱۹ اما با در نظر گرفتن همه‌ی دستورالعمل‌های بهداشتی و ایمنی مدرسه باز شد. این منطقه برق و طبیعتا کامپیوتر ندارد. بچه‌ها به آموزش آنلاین دسترسی ندارند. برای روشن نگه داشتن چراغ آموزش چاره‌ای نیست چز بازگشایی مدرسه.»

ترویج‌گریِ مبتنی بر تحلیل دقیقِ وضعیت موجود

مدرسه‌سازی و فراهم کردن آموزش باکیفیت بخشی از فعالیت‌های بنیاد NDHope و آن‌طور که آقای نورمن می‌گوید یک وسیله برای رسیدن به هدفی بزرگ‌تر است.آن هدف بزرگْ پرورش نسلی از شهروندان توانمند است، شهروندانی که اهرم حرکت به سوی توسعه باشند و از آنچه در دوران کودکی و نوجوانی آموخته‌اند برای ایجاد تغییرات مثبت در لیبریا بهره بگیرند. پژوهش‌های آقای نورمن و همکارانش آنها را به این نتیجه رسانده که برای تحقق این هدف، یادگیرندگان باید به خودشکوفایی (self-actualization) برسند. خودشکوفایی به این معناست که فرد بتواند حداکثر توانایی‌های خود را بشناسد و به فعل برساند. آقای نورمن و همکارانش با بررسی ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی جامعه‌ی هدف به این نتیجه رسیده‌اند که خودشکوفایی در مِـه‌مِـه به ایجاد احساس تعلق و چسب اجتماعی و رفاه اجتماعی-عاطفی در میان یادگیرندگان نیاز دارد. 

بنیاد NDHope در تحلیل وضعیت موجود می‌نویسد: «با گذشت سال‌ها از جنگ داخلی، اثر آن بر زندگی کودکان مِـه‌مِـه همچنان ادامه دارد. فقر و چندپارگی جامعه پس از تعارض‌ها و درگیری‌ها سبب شده آموزش برای بسیاری از کودکان مِـه‌مِـه -که هرگز جنگ را ندیده‌اند- دست‌نیافتنی باشد؛ به‌ویژه برای دختران. نرخ پایین سواد و سوء تغذیه کیفیت زندگی لیبریایی‌ها را پایین آورده است. به این ترتیب NDHope مأموریت آموزشی خود را این‌طور تعریف می‌کند: یکی از سویه‌های مهم فعالیت‌های آموزشی ما یک برنامه‌ی درسی جامع و دانش‌آموز-محور است که تلاش می‌کند روی تمام وجوه شخصیت یادگیرندگان، مهارت‌های ارتباطی و مهارت تاب‌آوری کار کند و فرهنگ تفکر نقاد، بازاندیشی و بازنگری، عمل‌گرایی و خودشکوفایی را ترویج دهد. برای همین است که فرهنگ آموزشی در مدارس بنیاد NDHope روی سلامت اجتماعی-عاطفی، سوادآموزی و سلامت جسمی دانش‌آموزان متمرکز است.»

ترسیم دقیق وضعیت مطلوب و تعیین قدم‌های کوچک 

یکی از فعالیت‌های بنیاد NDHope گردآوری اطلاعات دقیق برای رسیدن به اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت و برنامه‌ریزی برای تأمین این نیازها و پیشرفت برنامه‌هاست. مثلاً در بخشی از وب‌سایت این مؤسسه مشخص شده که برای سال تحصیلی پیشِ رو به ۲۰۰ صندلی، ۶۰۰ لباس فرم برای دانش‌آموزان و ۱۰۰۰ بسته‌ی آموزشی نیاز دارند و مخاطبان می‌توانند با صرف ۵ یا ۱۰ دلار در تهیه‌ی تک‌تک این نیازها مشارکت کنند. آنها در این صفحه با اعلام بخشی از برنامه‌ها نوشته‌اند که در سال تحصیلی آینده قرار است مدرسه آماده‌ی پذیرش ۲۰۰ دانش‌آموز جدید باشد و برای رسیدن به این هدف نیازهای روشن و مشخصی وجود دارد. در این بخش از وب‌سایت مخاطبان به شکلی هوشمندانه با آنچه وجود ندارد روبه‌رو می‌شوند و همزمان راه‌کاری ممکن و آسان برای اقدام کردن در جهت رفع نقصانْ پیش رویشان است؛ این‌که با اختصاص مبلغی اندک می‌توانند قدمی مثبت برای حمایت از کودکان لیبریایی که در تصاویر وب‌سایت می‌بینند، بردارند.

توسعه‌ی متوازن و چند وجهی

آقای نورمن به عنوان یک فعال اجتماعی و ترویج‌گر آموزشی به درستی می‌داند که تلاش برای ارتقای آموزش به تنهایی برای پیشبرد اهداف آموزشی کافی نیست و اقتصادْ حلقه‌ی مفقوده‌ای در توسعه‌ی درون‌زاست. بخشی از فعالیت‌های NDHope روی توسعه‌ی اقتصادی از طریق کشاورزی پایدار و منطبق با خصلت‌های اقلیمی منطقه متمرکز است. آنها با در نظر گرفتن این پیش‌فرض که غذا، نقطه‌ی کانونی اقدام‌های بشردوستانه است، برای رهایی روستاییان از فقر و بهبود وضعیت تغذیه در منطقه، پروژه‌‌ی مزرعه‌ی امید را با یک زمین ۱۰ هکتاری شروع کردند؛ مزرعه‌ای که غذا و درآمد حدود ۶ هزار نفر را تأمین می‌کند. نقطه‌ی مشترک مزرعه‌ی امید با طرح‌های آموزشی که در مدرسه‌ی روستا پیاده می‌شود افزایش مهارت‌ها اجتماعی-عاطفی شهروندان و توسعه‌ی یک شبکه‌ی ارتباطی معنادار میان آنهاست. مزرعه‌ی امید یک بازار هفتگی دارد تا اهالی روستا در یک فرآیند پایدار بتوانند محصولات تولیدشده‌ی محلی را خریداری کنند و مهم‌تر از آن با هم در ارتباطی دوستانه و نزدیک باشند و احساس تعلق و همبستگی کنند.

جلب مشارکت محلی و توسعه‌ی درون‌زا

از نظر آقای نورمن بزرگ‌ترین چالشِ پیش‌ِ روی یک ترویج‌گر و فعال اجتماعی این است که ارزش‌های فردی یا برداشت‌های شخصی‌اش را به جامعه‌ای که برای بهبود وضعیت آن تلاش می‌کند، تحمیل کند. او در گفت‌وگویی که در یوتیوب منتشر شده می‌گوید: «من بخشی از زندگی‌ام را در لیبریا و بخشی را در آمریکا گذرانده‌ام. هر وقت به روستا در لیبریا می‌روم، می‌بینم که دارم سعی می‌کنم تجربه‌های زندگی در آمریکا را به آنها تحمیل کنم و این بزرگترین چالش من است. در دوران فوق‌لیسانس یک چیز مهم یاد گرفتم؛ این‌که ممکن است به یک روستا بروید و تشخیص دهید که روستا به یک خانه‌ی بهداشت نیاز دارد. آن را بسازید و در نهایت ببینید هیچ‌کس به آنجا نمی‌رود. چرا؟ چون کلینیک مطالبه و نیاز مردم روستا نبوده، آنها چیزی دیگری، مثلا یک مدرسه، می‌خواهند. هر وقت به لیبریا می‌روم مدام این را به خودم یادآوری می‌کنم که اگر با اهالی جایی که قرار است کاری در آن انجام دهم حرف نزنم و در ارتباط نباشم، اگر از خودشان سؤال نکنم و با آنها همکاری نکنم، با یک چالش بزرگ روبه‌رو خواهم شد. به همه‌ی فعالان اجتماعی هم می‌گویم اگر به یک منطقه‌ی کم‌برخوردار می‌روید، به مردم گوش کنید، به جای تلاش برای تغییر دیدگاه آنها نسبت به نیازها و مطالباتشان، حرف‌هایشان را با گوش باز بشنوید و به جای تلاش برای این‌که خودتان شرایط را بهبود دهید و مشکلات را حل کنید، برای حل مشکلات با آنها همکاری کنید. نگاه‌تان به آنها «دریافت‌کنندگان خدمات» نباشد، بلکه به عنوان ذی‌نفعانی از جایگاه برابر به آنها نگاه کنید.  تنها در این صورت است که شما را به عنوان یک نیروی ارزشمند با آغوش باز می‌پذیرند. کار سختی است، حتی برای من که اینها را می‌گویم هم پیدا کردن نقطه‌ی تعادل خیلی سخت است.»

هنر داستان‌گویی و روایت‌گری

از نظر آقای نورمن یک ترویج‌گر باید به هنر داستان‌گویی آراسته باشد. خودش می‌گوید که هر جا بشود و بتواند داستان NDHope را می‌گوید، از کودکانِ روستای مِـه‌مِــه و مزرعه‌ی امید می‌گوید، از ذوق بچه‌ها برای بازی در حیاط مدرسه، از نابود شدن اولین مدرسه و ساختن دومین مدرسه‌ که اتفاقا بزرگ‌تر و جادارتر و مجهزتر است، از سختی‌های متقاعد کردن والدین برای فرستادن بچه‌ها به مدرسه، از تلاش هر روزه برای فرستادن بسته‌های آموزشی برای بچه‌هایی که بدون دفتر و قلم از درس خواندن باز می‌مانند، از روزهای شلوغ سال ۲۰۱۸ که مجبور بود برای تأمین هزینه‌های راه‌‌اندازی مدرسه‌ی روستای مِـه‌مِـــه در اوبر هم کار کند و آخر سر دید که بیش از ۱۰ هزار کیلومتر رانندگی کرده و بیش از ۱۰ هزار نفر را در ایالت کلرادو جابه‌جا کرده و در عوض کمبود بودجه‌ی تجهیز مدرسه جبران شده است. او هر جا بتواند از آرزوهای کوچک و بزرگش برای تغییر وضعیت کودکان و نوجوانان لیبریایی حرف می‌زند و باور دارد هر چه افراد بیشتری این داستان‌ها را بشنوند، احتمال این‌که او به اهدافش برای توسعه‌ی لیبریا برسد بیشتر است، و البته از طرف دیگر ممکن است این قصه‌های شخصی برای دیگران هم الهام‌بخش باشند و در پیدا کردن معنای شخصی زندگی به آنها کمک کند.

اِبینزِر نورمَن حالا رویای بزرگ‌تری در سر می‌پرورد؛ توسعه‌ی مدارس پایدار در سیرالئون و توگو و بهبود زندگی کودکانی که می‌توانند پیام‌آوران امنیت و صلح و رفاه برای آفریقای خسته از جنگ و درگیری و فقر و گرسنگی باشند.