به بهانه شعار امسال روز جهانی معلم
۵ اکتبر برابر با ۱۳ مهر، روز جهانی معلم است. هر ساله و در این روز شماری از نهادهای جهانی با مدیریت سازمان علمی-فرهنگی سازمان ملل (یونسکو) این روز را گرامی داشته و برنامههایی را در سراسر جهان پیگیری و اجرا میکنند. افزون بر این هر سال و به فراخور این روز شعار (یک تِم) اعلام شده و پیرامون موضوع مطرح شده در این شعار بیانیهای مفهومی منتشر میشود. شعار امسال روز جهانی معلم «معلمانی که برای آموزش کارآمد نیاز داریم: چارهجویی جهانی برای رویارویی با کمبود معلم» است. همچنان که از شعار برمیآید دلنگرانی یونسکو و نهادهای همکارش «کمبود معلم» در جهان و شیوههای رویارویی با آن است.
بنابر واپسین آمار ارائه شده از سوی یونسکو اکنون جهان با کمبود ۱۲ میلیون و ۹۰۰ هزار معلم در دوره دبستان و ۳۱ میلیون و ۱۰۰ هزار معلم در سطح متوسطه روبروست؛ گرچه به نظر میرسد این آمار چندان دقیق نباشد و کمبود معلم گستردهتر از اینهاست، چراکه دستکم بخشی از کشورها در اعلام چنین آمارهایی دچار مشکل هستند! اما در بخشی از بیانیه امسالِ یونسکو درباره کمبود معلم آمده است:
«عاملهای پرشماری در پدیدآوری این وضع پیچیده (کمبود معلم) نقش دارند، بهویژه این واقعیت که حجم کاری معلمان افزایش یافته و شرایط [مادی و غیرمادی حرفهی معلمی] دچار افت گردیدهاست و اینها سبب شدهاند که حرفهی معلمی جذابیت خود را از دست بدهد. دادههای جهانی تایید میکنند که در بسیاری از کشورها، معلمی دیگر برای نسلهای جوان و بسیاری از معلمان کنونی، حرفهای جذاب نیست. با وجود این که اغلب معلمان، حرفهی خود را با اشتیاق پذیرفتهاند، بسیاری از آنان بهخاطر بدتر شدن شرایط کاری و افزایش خواستههایی که از سوی مدیران، خانوادهها و دانشآموزان مطرح میشود، این حرفه را ترک میکنند. یکی از دلیلهای ترک این حرفه به رسمیت شناخته نشدن شغل معلمی و عدم احترام به آن است؛ در کشورهایی که میزان پرداختی تناسبی با تخصص معلمان ندارد، معلمان بیشتری حرفه خود را ترک میکنند.»
ایران نیز در زمینه کمبود معلم از قافلهی جهانی عقب نمانده است و در سالهای گذشته آنچنان درگیر بحران کمبود معلم بوده که دستاندرکاران نیز آشکارا و همیشه از آن دادِ سخن میدهند. برای نمونه همین یکی-دو روز پیش بود که وزیر آموزشوپرورش از کمبود دویست هزار معلم در کشور خبر داد؛ پیشتر نیز یکی از نمایندگان مجلس از خالی ماندن ۲۴ هزار کلاس درس از معلم گلایه کرده بود؛ مرکز پژوهشهای مجلس نیز برای جبران شدید معلم در کشور راهکارهایی ارائه دادهاست که از آن میان میتوان به «صدور مجوز تدریس بازنشستگان به میزان ۲۴ ساعت در هفته، ابطال ماموریت معلمان به سایر دستگاهها و ادارات دولتی و مدرسههای غیردولتی، لغو تقلیل ساعت موظف ۲۰ ساعته برای نیروهای با بیش از ۲۰ سال سابقه، افزایش سقف موظفی نیروهای دبیری از ۲۵ به ۳۰ ساعت و …» اشاره کرد. از اینها گذشته هفته پیش یکی از روزنامههای دولتی در گزارشی به روگردانی گستردهی معلمان مرد از حرفه معلمی و خالیماندِ دوهزار نفره از ظرفیت این حرفه (در بخش مردان) در آزمون استخدامی آموزشوپرورش پرداخت.
گرچه وزیر کنونی آموزشوپرورش تقصیر این کمبود را به گردن دولت پیش (رقیب سیاسی دولت کنونی) میاندازد اما روند سیاستگذاری، تصمیمگیری و اجرایی در رابطه با آموزشوپرورش نشان میدهد که سیاستهای اجرایی در این نهاد تا اندازهی فراوانی حاکمیتی بوده و دولتها تنها مجری بیچونوچرای آن است.
از بیش از دودهه پیش که اعتراضهای معلمان بالا گرفت یکی از راهکارها برای کاهش پیامدهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی این اعتراضها تعدیل نیرو و کوچکسازی نهاد آموزش بوده است؛ و این راهکار، سیاستی فراجناحی و فرادولتی بوده و کموبیش در همه دولتها پیگیری شده است. اگر خوشبینانه به گفتههای مسئولان دولتی و نمایندگان مجلس نگاه کنیم، باید خوشحال بود که چنین دغدغهای برای آنها پدید آمده است! اما دغدغه داشتن در این زمینه کافی نیست و آنچه که به نگرانیها میافزاید، راهکارهای ارائه در این زمینه است. کاهش دوران تحصیل دانشجو-معلمان از ۴ به ۳ سال، جذب معلم از مسیر آزمون استخدامی و برگزاری دورههای شتابان ۲ یا ۳ ماهه برای حضور در کلاس، بهکارگیری بازنشستهها، و نیروهای ستادی مدرسه یعنی معاونان و مدیران، افزایش ساعت کاری معلمان و افزایش سن بازنشستگی و … شاید بتواند کلاس را پر کند و در کوتاه صورت مسئله را پاک کند؛ اما در میانمدت و درازمدت نمیتواند راهحلهایی پایدار و گرهگشا در پیوند با کمبود فزاینده معلم در کشور باشد؛ و البته چنین روشهایی بیش از گذشته کیفیت آموزشی را با آسیبهای جدی روبرو میکند.
بخشی از توصیههای یونسکو برای رویارویی با کمبود معلم «پشتیبانی از نقش برجستهی معلمان در دگرگونیهای [اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی] و تاثیر این حرفه بر آینده آموزش بر پایهی سندهای جهانی، پرداختن به چالشهای بنیادین معلمان و ساختارهای آموزشی و تجزیه و تحلیل آنها در راستای بدل کردن معلمی به حرفهای جذاب و تخصصی است تا از این رهگذر زمینه آموزشی کیفی، عادلانه، فراگیر و همیشگی برای همه فراهم شود؛ و همچنین ارائه شیوههای امیدوارکننده برای اطمینان از این که معلمان و مربیان، افزون بر این که انگیزه کافی برای ادامه کار داشته باشند، رشد حرفهای خود را نیز دنبال کنند.» اما افزون بر پیگیری این توصیهها در ایران، سالهاست معلمان ایرانی گرفتار بحران معیشتی هستند و بارها و بارها چنین خواستههایی را به روشهای گوناگون مطرح نموده و البته کنشگران فعال در این زمینه هزینههای سنگینی دادهاند. از دیگر سو بحرانهای اقتصادی-اجتماعی کشور در چند دههی گذشته جایگاه اجتماعی آنان را به شدت تهدید کرده و میکند. همچنین سالهاست که در برنامهریزیهای خرد و کلان، دیدگاههای معلمان مورد توجه قرار نمیگیرد و سیاستگذاران و تصمیمگیران بدون توجه به جایگاه حرفهای و تجربی اکثر معلمان، برنامههای خویش را ابلاغ و اجرا میکنند؛ و این روند به شدت بر اقتدار تخصصی معلمان آسیبهای وارد کرده است. این چند نکته کافی است تا جوانان، چندان انگیزهای به معلم شدن نداشته باشند و معلمان شاغل نیز ترک این ساختار را به ماندن ترجیح دهند؛ گرچه این ترک بیشتر درونی، احساسی و غیرفیزیکی است تا تغییر شغل که بیگمان اینگونه ترک آسیبزنندهتر خواهد بود.
از این رو به نظر میرسد که وارونه کردن روند کمبود معلم (به گفته یونسکو) در ایران پیچیدگیهای ویژه خود را دارد. گرچه روشهای کنونی آموزشوپرورش برای بیمعلم نماندنِ کلاسها راه حلی مُسِکنگونه، موقت و دور شدن بیشتر از کیفیت فرآیند آموزش است اما میتوان در میانمدت و درازمدت تلاش کرد تا با برنامهریزی در راستای بهبود شرایط معیشتی-منزلتی معلمان انگیزه جوانان توانمند و جویای کار را به این حرفه افزایش داد. بیگمان شرط لازم برای جذب و حفظ کارکنان در هر سازمانی داشتن حداقلهایی از زندگی معمولی است و بنابراین میتوان امیدوار بود بهبود شرایط حقوقی، گام نخست برای وارونه کردن روند کمبود معلم در کشور باشد.
همراستا با اعمال چنین رویکردی، برنامهریزی برای تقویت و خاکروبی از ریشههای فرهنگی-ملی در پیوند با ارج و مقام آموزگار در کشور است. در مهمترین شاخصه فرهنگی کشورمان، یعنی ادبیات و شعر، چه بسیار آموزههایی که در ارجگذاری و احترام به معلم وجود دارد و توجه به آنها و برگرداندن آنان به حوزه عمومی میتواند تقویتکننده جایگاه اجتماعی-فرهنگی معلمان باشد. تقویت این بخش از فرهنگی عمومی، زمینه احترام به این حرفه در میان شهروندان را بیش از گذشته فراهم کرده و میتواند بر بهبود منزلت معلم و معلمی و حتی معیشتی او بینجامد.
یکی دیگر از کارهای ممکن در این زمینه میتواند دادن اختیار بیشتر به معلمان در کلاس و اعتماد به آنها در فعالیتهای آموزشی و پرورشی باشد. اختیار، مسئولیت درونی و بیرونی در پی دارد و میتواند انگیزه کار و تلاش در انسان را افزایش دهد. یکی از شاخصههای کامیابی ساختارهای آموزشی در کشورهای پیشرو، اختیار و اقتدار آموزشی معلم و به رسمیت شناختن جایگاه حرفهای او در کلاس و مدرسه است. در این رویکرد معلم خود را موثر در فرآیند آموزش میداند و از این رو از روشهای گوناگون تلاش میکند بهترینهای خود را ارائه دهد و در برابرش پاسخگویی درونی و بیرونی دارد.
گرچه اجرای این چند راهکار نمیتواند گره پر پیچوتاب کمبود معلم در ایران را باز کند اما شاید زمینهای برای اندیشیدن بیشتر در این باره را فراهم نماید. به تایید نهادهای جهانی، حتی در دوران پیچیدگیهای علمی و فناوری کنونی، هوش مصنوعی، شبکههای فراگیر اجتماعی و هجوم دادههای فراوان در اینترنت، همچنان حضور معلم در کلاس از ضروریترین بخشهای ساختارهای آموزشی است. در هجوم بیپایان دادههای درست و نادرست و نیاز روزافزون به عقل انتقادی در میان شهروندان کنونی و آینده، معلم در کنار خانواده و نهادهای نزدیک به این دو، میتوانند تا اندازهای تضمینکننده سلامت اندیشه، جان و تن دانشآموزان باشند.